محل تبلیغات شما

زمین سفت‌تر شده است، نمی‌شود راحت روی آن قدم برداشت. درِ شیشه‌ای سکوریتی اگر سنگین نبود که تنه‌ام به آن نمی‌خورد. شیر سماور آبدارخانه رسوب گرفته و با فشار باز می‌شود، انگشتان من توان دارند. هیس. من پیر نشده‌ام. باید کاری کنم. چیزی بنویسم. از خودم اثری به‌یادگار بگذارم، تا نمُردیده‌ام. چه می‌دانم چه اثری. مثلاً یک مکتوبی یا یک کار خلاقانه‌ی بزرگی. مثلاً همین عکس‌های زاغارتی که در اینستاگرام گذاشته‌ام و چهارده نفر و نصفی لایک کرده‌اند. وقت همایش و سمینار استارتاپی و کارآفرینی رفتن هم ندارم. یعنی دارم اما چون هنوز نتیجه‌ی چندانی از قبلی‌ها نگرفته‌ام و کار مورد علاقه‌ای که گرهی از جامعه باز کند را راه نینداخته‌ام، فعلاً نروم بهتر است. آقا تو چه می‌دانی من چه می‌کشم. سیگار؟ ابداً. همین چند روز پیش بود که کلاً یادم رفته بود مدرک دارم و درس خوانده‌ام و ماشین معمولی‌ای دارم و کلاً من هم هستم. انسان شریفی چون من اینچنین است. زود فراموش می‌کند به کی بدهکار است. بله. فراموشی خوب است. داشتم چه می‌گفتم؟ قرار بود چه بنویسم؟ هان؟ من؟ پیر شده‌ام؟ بلندتر بگو، آن دختر زیباروی آن طرف خیابان نمی‌گذارد صدایت را بشنوم. چی؟ دختر نیست؟ جاروی سر و ته شده‌ی رفتگری است؟ ای داد.

هیچ عنوانی به ذهنم نمی‌رسد که مناسب باشد

پیدا نکن، خب چه کار کنم

نه، من پیر نشده‌ام

پیر ,کلاً ,یک ,نشده‌ام ,اثری ,مثلاً ,من پیر ,پیر نشده‌ام ,دارم و ,مدرک دارم ,و درس

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها